به گزارش شهرآرانیوز، محفل شعر همدلی با زلزلهزدگان هرات در انجمن شعر امین مشهد با حضور شاعران ایران و افغانستان برگزار شد.
محمدکاظم کاظمی، شاعر و نویسندۀ افغانستانی هدف از برگزاری جلسه را ایجاد همدلی عنوان کرد و افزود: کانونهای وفاق دو ملت، زمانی که کانونهای زلزله فعال میشود باید در قلبهای ما هم فعال شود.
وی در ادامه گفت: برخی مغرضانه گسلهای دیگری را در زمینههای دیگر فعال میکنند و این جلسات مقابلهای با این گسلهای تفرقه است.
محمد حسینزاده، مدیرکل ارشاد خراسان رضوی نیز در این جلسه اظهار کرد: گروههای جهادی و امداد عزمشان را برای کمک جزم کرده و راهی شدهاند، اما اهل ادب این روزها دو درد غزه و هرات چشمهایشان را اشکبار کرده و دل هر آزادهای در جهان به درد آمده است.
وی با تأکید بر اینکه فاصلهها و مرزهای جغرافیایی میان دو ملت ایران و افغانستان حاصل سیاستهای استعماری است، افزود: مرزی بین ما نیست و رابطه بین دو ملت، اعتقادی است و در حوادثی مثل زلزله نیز بر انسان مسلمان فرض بر کمک است.
حسینزاده ادامه داد: ما رابطهمان، رابطه برادری است. خبرهایی در فضای مجازی به دست استکبار منتشر شده و افکار عمومی را به سمت تفرقه میبرد، اما شعر وسعت زیادی دارد و با احساس و دلها سروکار دارد و میتواند پیامها را منتقل و دلها را به هم نزدیک کند و انشاءالله روزهای روشن در انتظار ما خواهد بود.
گفتنی است، انجمن ادبی امین، ساختاری مردمی است که با دبیری محمدکاظم کاظمی، شاعر توانمند، نویسنده و پژوهشگر افغانستانی از ۱۰سال قبل در حسینیه هنر مشهد به صورت هفتگی شاعران ایران و افغانستان را گردهم آورده است.
این انجمن محور نشست این هفته خود را به همدردی و همدلی با مردم زلزلهزده افغانستان اختصاص داد و زبان شعر را برای ابراز این همدلی و تسلیت به سوگواران این حادثه به خدمت گرفت.
زینب بیات، نویسنده، شاعر و گوینده رادیو دری یکی از شاعرانی بود که در این جلسه غزل خود را تقدیم به مردم داغدیده هرات کرد.
از مرگهای تازه ما را با خبر کرده
تقویم ما، غمهای ما را بیشتر کرده
یک روز در این باغ، بذر داغ میکارد
یک روز در خون، رخت ما را باز، تر کرده
از فصلهای تازه و تر، بیخبر ماندیم
در خشکسالیها، مکرر برگ و بر کرده
تقویم ما، گم کرده فصل شادمانی را
تا جشنهای مهرگانش را هدر کرده
دنیا برای سوگهایت، سورها دارد
این زخمها، را سوژههای مستمر کرده
اینجا زمین هم بر سر ما سنگ میبارد
رنگ نوازشهای خود را بیشتر کرده
بر زنده جانها نسخهای از مرگ میپیچد
چون سنگ قبری از زمینها سر به در کرده
رویای سبز این درختان، باز هم افسرد
تا جای شاخ و برگها، شوق تبر کرده
تقویم ما، نوروزهای بینظیرش را
در چهارسوی مرزها هی در به در کرده
یا در سر هر چهارراهی کودکانش را
او با تمام بیخیالی کارگر کرده
در کورههای گرم و بیاحساس خود هر روز
هرچه پسر را قالبی از یک پدر کرده
تثبیت شد یلدای ما تاریک و طولانی
عمری است ما را موزه عصر حجر کرده